به نام خدا
چونان کشاکشی افتاده در دل و دینم
کتابِ تمنای یار ، بسته می بینم
به راز و نیاز دری به سوی تو کردم باز
ولیک خاطر معشوق را،ربوده آن کینم
ببین که طرفه ی عینی چو غافل افتادم
زخانقه برون شد و رفت ، یارِ دیرینم
به زَعم روزگار عجیبم نَبُد که دل بِبُری
طریق سرکشی افتاده چرخ را،گمان بینم
الا به جان نگاهت نباشدم اثری
حجاب فکن زِنقابت، ببین نمی بینم
دلا اگر چه که منصور در خرابات است
ولی زِ شوق وصال تو ، از پای ننشینم
به یاد رندی و مستی ، به یاد بوی مه ات
بریز باده و دستم بشوی از آیینم
طهران - دهم شهریور هشتاد ونه
عدالت جویان نسل بیدار وبلاگ فرهنگی واجتماعی،حقوقی،فلسفی وادبی،دینی وسیاسی مشتمل برنظرات،آثارودست نوشته های شخصی |